نقد ترجمه در مطالعات ترجمه: نظریه تا عمل

۲۲۰۰۰۰تومان ۲۰۹۰۰۰ تومان ۵ درصد

پيشگفتار


انسان موجودي است در پي آموختن. در اين راه موانعي گوناگون راه او را دشوار ساخته است. با اين­همه آموختن ارزش رنج كشيدن را دارد چرا كه در پايان راه بهاي آن را دريافت مي­كنيم. انسان از زماني كه به دنيا قدم بگذارد ذهنش مانند ليواني است كه مي­توان آن را «ظرف» ناميد و اين ظرف در همه انسان­هاي كره خاكي مشترك است. اين ظرف از بدو تولد در انتظار پر­شدن است و در نهايت به هدف خويش نايل مي­شود. آنچه در اين ظرف ريخته مي­شود «مظروف» است. برخلاف ظرف «مظروف» در همة ما انسان­ها يكسان نيست؛ چرا كه ما در مكان و زمان خاص خود متولد مي­شويم و در آنجا بسر مي­بريم و به نقاط مختلف كوچ مي­كنيم. به همين خاطر است كه دنياي ما انسان­ها با يكديگر متفاوت است. اين تفاوت خودش سبب بروز مشكلاتي در كل حيات بشر شده است. جنگ­هاي پي در پي با مقاصدي مختلف و جدال بر سر «حقانيتي» كه هر كس خود را مستحق آن مي­داند از پيامدهاي اين تفاوت است.


انسان در پي يادگيري است و براي يادگيري نيازمند آزمون و خطا است. او خودش دوست دارد كه پديده­ها را مورد بررسي قرار دهد تا به حقيقت دست ­يابد. و شايد اين حقيقت هرگز به چنگ نيايد چراكه دنياي ما انسان­ها بسيار گوناگون است. اما آنچه در همة ما يكسان است همان آز آموختن است. در اين راه ما همواره موجودات و پديده­ها را مشاهده و محك مي­زنيم. هر پديدة نوظهوري هم كه متولد مي­شود از زير تيغ نقد و قضاوت ما مي‌گذرد. اهل يادگيري همواره تمايل دارند كه هر چيزي را نيازموده از گلو پايين نبرند بلكه ابتدا آن را بيازمايد. سخنان كليشه­اي براي آنان معنا ندارند چرا­كه در گذر زمان معناي خود را از دست داده­اند و همچون اسكناس‌هايي قديمي فاقد ارزش هستند. آنچه ارزشمند است همان «حقيقت» است كه به دنبال آن هر رنجي را متحمل مي­شويم.


«شوپنهاور» دو نوع قضاوت را از يكديگر متمايز مي­سازد: يكي «قضاوت مبتني بر ارادة انسان» و ديگري «قضاوت مبتني بر شناخت انسان» است. بايد توجه داشت كه مقصود «شوپنهاور» از «اراده» همان معناي روزمره نيست كه به­كار مي­بريم. اراده در اينجا به معناي مجموعة رانه­ها و غرايز و خواهش­هاي نفساني انسان است كه به صورت ناخودآگاه زندگي و قضاوت را تحت سلطة خويش درمي­آورند. شهوات نفساني و خوي حيواني در كمتر كسي رام و مطيع گشته است. آنجا كه قضاوت ما بر پاية اين نفسانيات و خواهش­ها باشد قضاوتي ناقص و غلط است. اگر تمايلات نفساني و شهواني من به مثابة يك مرد سبب شود كه حقانيت را در يك «زن زيباروي» ببينم و او را مثبت قضاوت نمايم اين قضاوتي از اساس غلط و اشتباه است. در عوض قضاوت مبتني بر شناخت از بند اسارت اراده رها گشته و آزادانه سير مي­كند و در پي «حقيقت» است؛ صرف­نظر از اينكه «حقيقت» دست­يافتني باشد يا خير. چنين قضاوتي صحيح است. اين قضاوت بر نفسانياتي همچون حسد و رشك و طمع و آز مسلط شده و به آنها اذن دخالت در خود نمي­دهد. چنين قضاوتي نعمتي است كه نوابغ از آن برخوردارند. هيچ نيرويي از جمله مقام و پُست و مال و ثروت و شهوات نمي­تواند چنين قضاوتي را مختل سازد. مشكل اصلي اينجا است كه نقد و قضاوت برخواسته از اراده آگاهي فرد را كور مي­سازد و او را به قضاوتي پيشاتجربي و ذهنيت­پذير مي­كشاند و اين در حالي است كه خود فرد هم از ارادة خويش آگاه نيست. به­ندرت مي‌توان فردي را از ميان مردم عامه يافت كه قبل از قضاوت خود بر نيروها و رانه­هاي حيواني خود غلبه كند. اگر چنين كسي يافت شود مطلقاً از نوابغ تكرارناشدني است.  اما دريغا كه چنين كساني نادر­ند. كيست كه فريب ظواهر را نخورد و زيبايي ظاهر و كلام ديگران او را به خطا نكشاند؟ كدام مرد است كه زن خوش­سيما را هميشه محق نداند؟ كيست كه حقانيت را در كتب زيباتر و در مغزهاي به ظاهر زيباتر نبيند؟ كيست كه فرومايگان خوش‌اخلاق را واقعي­تر از بداخلاقان بدزبان و پاكدل نبيند؟ همة اين ظواهر آگاهي جمع را همچون چهارديواري يك ندامتگاه به اسارت گرفته. كيست كه اين حصار را بشكند و رها شود؟


بگذريم. آنچه در اين كتاب آورده­ام كالبدشكافي ترجمه با تيغ نقد و نظريه است. اين كتاب در دو فصل نوشته شده است. فصل اول به نظريه­ها و اصول­ و ­روش ترجمه مي­پردازد و فصل دوم بر نقد و روش­هاي آن تمركز مي­كند. تفاوت اين كتاب با ساير همتاياني كه تا به حال نگاشته شده­اند در اين است كه برخلاف كتاب­هايي كه شعارگونه نوشته شده و از سلايق شخصي برخواسته است اين كتاب نقد ترجمه را بر اساس شيوه­هاي علمي شرح مي­دهد كه بنيان آن نظريه­ها و مدل­هاي نقد ترجمه است. اين رويكرد نظام­مند توسط صاحب­نظراني چون «هاوس» و «رايس» همواره معرفي و تا به امروز نيز حفظ شده­اند. نقد ترجمه بايد مبتني بر شناخت و سنجه­هاي عيني باشد كه منتقد ترجمه را در نقدي علمي و عيني ياري سازد. سلايق شخصي برخواسته از نيروي اراده است كه يك ترجمه را «خوب» و ديگري را «بد» مي­داند؛ يكي را «تحت­اللفظي» و ديگري را «آزاد» مي­بيند. اين سخنان كليشه­اي امروزه و با رشد «مطالعات ترجمه» معناباخته و غيرعلمي گشته­اند. هر نقدي داراي عناصري لاينفك است؛ از جمله نظريه و مفاهيم و روش و مدل و سنجه. اين كتاب گامي نخست در معرفي مدل­ها و چارچوب­هاي نظري نقد ترجمه است و همه را در عرصة عمل با مطالعاتي موردي و نقدهايي عملي روشن مي­سازد. اميد است كه اين كتاب براي ترجمه­آموزان و دانشجويان ترجمه و منتقدين ترجمه راهگشا باشد.